میخندی که دچارم کنی؟!

متن مرتبط با «بارش باران در وبلاگ» در سایت میخندی که دچارم کنی؟! نوشته شده است

اینجوری چقدر قشنگه

  • وقتی به تو گفتماینجوری چه قدر قشنگهو تو خندیدی و گفتی آره قشنگهمن تازه فهمیدم چرا همه دنبال آغوش هستند، حتی خود توصورتت رو صورتم بود و من با کنجکاوی تمام برای اولین بار مُدام...پی نوشت: تصویر ذهنی من از تو به مانند صدای بوسه از خود بوسه بود : از نزدیک و در واقعیت تو چیز دیگری هستی.(باور کن اینجا بیشتر از این نمیتونم بحث رو باز کنم) + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۲/۱۲ ساعت 19:49 توسط Fils00f  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما همه در صف اول بودیم و ...

  • در این دیار همه صف اول منتظر آتش بودند... نگاه تو مرا از آخر صف گلچین کرد و برد به سرزمین بی پایانها...پ.ن:شب بی پایان،ظلمات،تیرگی + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۵/۲۴ ساعت 13 توسط مردی که قبلا میخندید.  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دروغ

  • حرفها،داستانها و سرگذشت ها را مینگارم و مقصود معشوقه ای نیست،انها همه داستانهای زندگی است، و تقدیم به پسرمزندگی منشوریست در حرکت دوار،منشوری که پرتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیع و دل فریبش آن را دوست داشتنی خیال انگیز و پر شور ساخته است...داستان زندگی×××××××××××××××××××××با دو قبـــــــــله در ره توحیـــــــدیم...×××××××××××××××××××××آدمها گاهی دیر میکنند مثله من!یکی عجله میکنه مثله تو!تقصیر از من بود یا از تو؟، میدانم دیر کردم....تو چرا عجله برای رفتنت داشتی؟نپرس من چرا دیر کردم شاید چیزی همراه داشتم که ......اینبار شاید من عجله کنم شاید...یکی دیگه دیر خواهد کرد...معلوم نیست حالمان چه میشود====================جزئی از خاطراتم نشد...بعضی چیزها در کودکی جا موندند...فریادها و هیا هو ها...و دست زدنها و ...بعضی چیزها را هم اکنون داریم و فردا یقیناْ تو دیروزمون جا میمونند...اما عزیزم تو نه در کودکیم جا مانده ای نه دیروز و نه امروزم.تو هم جا موندنی نبودی مثله همه جامانده های کودکی ام که هرگز جزئی ازخاطراتم نشدند........====================دارم بین این همه، که شبیه هم هستند دنبالش میگردمیادم رفته!!!!،اما اگر بین این همه که مشابه هم هستند ببینمش حتما بهخاطر می آورم که دنبال چه می گردم.......اما اگر گشتم و ندیدمش چه؟!شاید دیگر هیچ وقت به خاطرش نیاورم ====================وصل هم در وصلیم و ...سر انجام را که داند؟====================از، من بودنت، خسته شدیشاید از با من بودنت هم خسته شدی ورفتی!با هر که خواستی که ما شوی دیدی که تنها تر شدیهر چه حالت شد،هر چه دلت سوخت،داغی دل سوخته ی توگرمی شعله کوچک قلبم من است به شرطی که بدانی گرمیاش جز تو برای دیگری نیست.اما رفتی،فردا که دیر خواهی آمد.., ...ادامه مطلب

  • منو دریاب

  • حرفها،داستانها و سرگذشت ها را مینگارم و مقصود معشوقه ای نیست،انها همه داستانهای زندگی است، و تقدیم به پسرمزندگی منشوریست در حرکت دوار،منشوری که پرتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیع و دل فریبش آن را دوست داشتنی خیال انگیز و پر شور ساخته است...داستان زندگی×××××××××××××××××××××با دو قبـــــــــله در ره توحیـــــــدیم...×××××××××××××××××××××آدمها گاهی دیر میکنند مثله من!یکی عجله میکنه مثله تو!تقصیر از من بود یا از تو؟، میدانم دیر کردم....تو چرا عجله برای رفتنت داشتی؟نپرس من چرا دیر کردم شاید چیزی همراه داشتم که ......اینبار شاید من عجله کنم شاید...یکی دیگه دیر خواهد کرد...معلوم نیست حالمان چه میشود====================جزئی از خاطراتم نشد...بعضی چیزها در کودکی جا موندند...فریادها و هیا هو ها...و دست زدنها و ...بعضی چیزها را هم اکنون داریم و فردا یقیناْ تو دیروزمون جا میمونند...اما عزیزم تو نه در کودکیم جا مانده ای نه دیروز و نه امروزم.تو هم جا موندنی نبودی مثله همه جامانده های کودکی ام که هرگز جزئی ازخاطراتم نشدند........====================دارم بین این همه، که شبیه هم هستند دنبالش میگردمیادم رفته!!!!،اما اگر بین این همه که مشابه هم هستند ببینمش حتما بهخاطر می آورم که دنبال چه می گردم.......اما اگر گشتم و ندیدمش چه؟!شاید دیگر هیچ وقت به خاطرش نیاورم ====================وصل هم در وصلیم و ...سر انجام را که داند؟====================از، من بودنت، خسته شدیشاید از با من بودنت هم خسته شدی ورفتی!با هر که خواستی که ما شوی دیدی که تنها تر شدیهر چه حالت شد،هر چه دلت سوخت،داغی دل سوخته ی توگرمی شعله کوچک قلبم من است به شرطی که بدانی گرمیاش جز تو برای دیگری نیست.اما رفتی،فردا که دیر خواهی آمد.., ...ادامه مطلب

  • درد دلش...

  • باور کنی یا نهبود روزهایی که او فقط پرسه میزدودرد دلش را به آهی که میکشید،به قدمهایی که میزد،به کف خیابونی که نگاهش را دزدیده بودوبه زبری دیوار،دود سیگار و تیر برق کم نور ته کوچه میگفت...به بارانی که بی وقت میبارید و به سرمایی که رمقش را بریده بود  , ...ادامه مطلب

  • منو دریا و فردا

  • من همونم که ی روز،میخواستم دریا بشممیخواستم بزرگترین دریای دنیا بشمآرزو داشتی بری تا به همون دریا برسیشب رو آتیش بزنی تا به فردا برسیبه فردا برسی...  , ...ادامه مطلب

  • بارش باران و صورت خندان

  • او دیگر اعتقادی به وجود دیوار نداشت... دلش نمیخواست اینگونه همه چیز را برای خودش سخت بگیرد اما نمیشد،چیزی شبیه نا امیدی به سراغش میامد دوست داشت در حَقَش لطفی کند میخواست برایش پارتی بازی کند نمیخواست نگران چیزی باشد  افسوس گذشته را میخورد،دلش میخواست اینگونه که الان هست،نباشد دلش میخواست مثله کودکی باشد که مادر دارد... بارش باران و صورت خندان و لباس گلی و ... بین ما دیوار بلندی کشیده نشده... شاید بهتر باشد بگویم ما دیگر خسته هم هستیم تو از من نا امید مشو شکایت تو را پیش که برم؟  ,بارش باران و تگرگ در تبریز,بارش باران و برف,بارش باران وبلاگ,بارش باران و حرم امام رضا,بارش باران نیرو,بارش باران در وبلاگ,کد بارش باران وبلاگ,بارش باران برای وبلاگ,ابزار بارش باران وبلاگ,بارش باران از وبلاگ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها