باور کنی یا نه
بود روزهایی که او فقط پرسه میزد
و
درد دلش را به آهی که میکشید،به قدمهایی که میزد،به کف خیابونی که نگاهش را دزدیده بود
و
به زبری دیوار،دود سیگار و تیر برق کم نور ته کوچه میگفت...
به بارانی که بی وقت میبارید و به سرمایی که رمقش را بریده بود
میخندی که دچارم کنی؟!...
برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 153