درد دلش...

ساخت وبلاگ

باور کنی یا نه

بود روزهایی که او فقط پرسه میزد

و

درد دلش را به آهی که میکشید،به قدمهایی که میزد،به کف خیابونی که نگاهش را دزدیده بود

و

به زبری دیوار،دود سیگار و تیر برق کم نور ته کوچه میگفت...

به بارانی که بی وقت میبارید و به سرمایی که رمقش را بریده بود

 

 

میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 21:52