کمی که خیالت راحت میشود،مدام فکر میکنی و فکرت راحت نیست...
مدام به این فکر میکنی که خیالت تا کی همینجور راحت میمونه!
مثله یک تابستونه زودگذر میمونه!
به هر روزی که از این تابستون میگذره فکر میکنی و این خیلی آزار دهنده است!
تنها تو اتاق آبی، به عشق، زیاد فکر میکرد و تو ذهنش تصادف قشنگی می ساخت
بعد از عشق و تصادف قشنگ و ... زمستونه !
تو این فصل دیگه ثانیه ها براش سنگ تموم میذارند !
ببند پنجره رو،سردمان شد.
میخندی که دچارم کنی؟!...برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 356