خیلی سخت می شود باور کرد،و خیلی سخت است خوش باور باشیم
سخت میشود فهمید جهانی دیگر در انتظار ماست
...
تا صبح بیدار ماندن و شنیدن صدای نزدیگ یک سگ
به مانند سالها پیش لذت بخش است
سالهایی که برادر کوچکت خیلی خیلی کوچک بود
و چیزی از رمز و راز عجیب حیله های الهی نمیدانست
تا صبح بیدار ماندن و چشمکهای گاه و بیگاه حضرت یاهو دلگرمت میکرد که بیدار بمانی
تا صبح بیدار ماندن و شنیدن اولین صدای ماشین مسافر کش شور بخت
اما خیلی وقت است که در این شلوغی شهر نه صدای سگ میشنوی و نه ماشینی که خبر از شروع امروز بکند
شهر شلوغ،یک دم خالی نمیگردد
یک دم سکوت نمیکند
گویا تنها نیستم و همه مردم شهر شب و روز بیدارند
حیف صداهایی که دیگر نمیشنوم
حیف سکوتی که دیگر نیست
خاطرات من،همه فکرم و خیالم را ببر
و دیگر هیچ وفت بر نگرد.
نوشته شده در سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۶ساعت:بیست و پنج توسط مردی که قبلا میخندید.| |
میخندی که دچارم کنی؟!...برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 201