میخندی که دچارم کنی؟!

متن مرتبط با «بارش باران و حرم امام رضا» در سایت میخندی که دچارم کنی؟! نوشته شده است

وقت رفتن***

  • عجیب تر از این آن است که تو نیزبه مانند او گرفتاری....تو هم دچاری...آری دلتنگی به راحتی آدمی را پیر و سفید موی می کنداو امشب عمق دلتنگیت را دانستتو راحت گریستی... + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ ساعت 23:40 توسط Fils00f  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هر دو باهم میمردید، جدا از هم

  • او و تو ای کاش هر دو باهم میمردید، جدا از همعشقی نمی بوددلتنگی نمی بودانتظاری نمی بوداو دیوانه می شود از این همه فکر و خیالپی نوشت: تو قند روزهای تلخ او هستی، او تو را آب خواهد کرد... + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ساعت 9:53 توسط Fils00f  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اینجوری چقدر قشنگه

  • وقتی به تو گفتماینجوری چه قدر قشنگهو تو خندیدی و گفتی آره قشنگهمن تازه فهمیدم چرا همه دنبال آغوش هستند، حتی خود توصورتت رو صورتم بود و من با کنجکاوی تمام برای اولین بار مُدام...پی نوشت: تصویر ذهنی من از تو به مانند صدای بوسه از خود بوسه بود : از نزدیک و در واقعیت تو چیز دیگری هستی.(باور کن اینجا بیشتر از این نمیتونم بحث رو باز کنم) + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۲/۱۲ ساعت 19:49 توسط Fils00f  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماه و رنج من

  • تو:تو را در میان این همه درد پنهان کردممن:اما من هنوز میان این همه درد، رنج تو را دارمتا کی چنین محالی؟ تا کی چنین نهانی؟ماه از نیمه گذشت و تو هنوز در من نهانی... + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۲/۱۳ ساعت 12:57 توسط Fils00f  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • همون که تنها موند و تنها رفت...

  • یادت باشه خود تو گذاشتی راحت ازت جدا شه دلم ...... بعد نوشت:من اینقدر خوب شدم برات که خودت خواهی گفت نه دیگه نرو، بی تو نمیتونم ... بعد نوشت:من به تنهایی شدم عزیز دلت ! مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند., ...ادامه مطلب

  • داستان من و تو

  • من اصرار ، تو انکار من تکرار و تو هم تکرار من آبی ام و تو... و کبود شد لبهایت و من نفس نفس تو را نفس کشیدَم..., ...ادامه مطلب

  • اعصاب خوردی

  • چرا وقتی نیستی اعصابش اینقدر خورده ؟پی نوشت:شد شد، نشد؛ فدای سرم!تا جایی که باید باشم، هستم خندیدی، خندیدم وقت گذاشتی، وقت گذاشتم...بودی و بودم اما اگر در لابلای این روزها و خاطراتمون با یه دلخوری و ناراحتی کسی رو انتخاب کردی و تموم این چیزها خراب شده الانمن بازم بهت احترام میذارم چون این احترام برای خودمه نه تو من خودم لایق احترام هستم میدونی چرا؟ بخاطر تموم لحظاتی که در کنارم بزرگ شدی و متاسفانه رشد نکردی... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چجوری دل بکنم؟

  • توی قلبم کلی درد و دل تلنباره حیف که این دیگه آخرین باره چجوری از آغوشت دل بکنم؟ بعد نوشت:ابهام من از تو نیست خداحافظی؟خب دوست داری بکن, ...ادامه مطلب

  • دل پر حوصله

  • انگشت مزن بر دل پر حوصله‌ی ما بگذار که سر بسته بماند گله ی ما..., ...ادامه مطلب

  • مرا چگونه به یاد خواهی آورد؟

  • شعر هم اگر نگویم مرا که هیچ گلی هم‌نامم نیست ! و هیچ خیابانی به نامم ! چگونه به یاد خواهی آورد مرا؟, ...ادامه مطلب

  • بی تو

  • کجا بودی شبایی که غمها میکشتنم بی توکجا بودی شبایی که خیالم رو به ماه بود ودلم خوش بود به اینکه بی توروی ماه هم رو به روی ماهه...آره تماشا کن همه این دردها رو تو به دنیای من آوردیچه روزهایی که سیاه کردی ازم، نمیبخشمتبه اون جایی قسم که نه سمت دارد و نه سویی،نه چپی و نه راستی و نه شرقی و نه غربیهمون جا که حتما میبینمت، قسم میخورم نمیبخشمتراستی چه خبر ازت؟! + نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۰/۰۱ ساعت 21 توسط مردی که قبلا میخندید.  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من فراموش نکردم

  • آره من هرگز فراموش نکردمچیزی که متعلق به تو بود رو هنوز فراموش نکردممن فقط به چیزی قوی تر از خودم نیاز دارم"بهار" + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۸/۲۴ ساعت 0 توسط مردی که قبلا میخندید.  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ی سوال دارم ازت...

  • افکارمخاطراتماز خودم و از دنیای خودمبعد از توهرگز مال من نبوده و نخواهد بود...حال یک سوالغم انگیز تر از این برای یک روح چیزی وجود داره ؟؟؟پ.ن:دوست ندارم صدای کسی در بیرون از من، تو را از چیزهایی که دیگر مال من نیست و نخواهد بود، بگیرد.پ:ن:این همه آن چیزیست که در این زمان و مکانی که در آن هستم و خواهم بود خوشحالم میکند. تو چطور؟! + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۷/۲۸ ساعت 16 توسط مردی که قبلا میخندید.  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فرق بین من و تو

  • حرفها،داستانها و سرگذشت ها را مینگارم و مقصود معشوقه ای نیست،انها همه داستانهای زندگی است، و تقدیم به پسرمزندگی منشوریست در حرکت دوار،منشوری که پرتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیع و دل فریبش آن را دوست داشتنی خیال انگیز و پر شور ساخته است...داستان زندگی×××××××××××××××××××××با دو قبـــــــــله در ره توحیـــــــدیم...×××××××××××××××××××××آدمها گاهی دیر میکنند مثله من!یکی عجله میکنه مثله تو!تقصیر از من بود یا از تو؟، میدانم دیر کردم....تو چرا عجله برای رفتنت داشتی؟نپرس من چرا دیر کردم شاید چیزی همراه داشتم که ......اینبار شاید من عجله کنم شاید...یکی دیگه دیر  خواهد کرد...معلوم نیست حالمان چه میشود====================جزئی از خاطراتم نشد...بعضی چیزها در کودکی جا موندند...فریادها و هیا هو ها...و دست زدنها و ...بعضی چیزها را هم اکنون داریم و فردا یقیناْ تو دیروزمون جا میمونند...اما عزیزم تو نه در کودکیم جا مانده ای نه دیروز و نه امروزم.تو هم جا موندنی نبودی مثله همه جامانده های کودکی ام که هرگز جزئی ازخاطراتم نشدند........====================دارم بین این همه، که شبیه هم هستند دنبالش میگردمیادم رفته!!!!،اما اگر بین این همه که مشابه هم هستند ببینمش حتما بهخاطر می آورم که دنبال چه می گردم.......اما اگر گشتم و ندیدمش چه؟!شاید دیگر هیچ وقت به خاطرش نیاورم  ====================وصل هم در وصلیم و ...سر انجام را که داند؟====================از، من بودنت، خسته شدیشاید از با من بودنت هم خسته شدی ورفتی!با هر که خواستی که ما شوی دیدی که تنها تر شدیهر چه حالت شد،هر چه دلت سوخت،داغی دل سوخته ی توگرمی شعله کوچک قلبم من است به شرطی که بدانی گرمیاش جز تو برای دیگری نیست.اما رفتی،فردا که دیر, ...ادامه مطلب

  • او برایم تعریف میکرد

  • بعد از آن آخرین روزدیگر هیچ کس مثل او نشدحتی خودش!پ.ن:او خودش برایم میگفت. + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۶/۰۱ ساعت 19 توسط مردی که قبلا میخندید.  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها